افغانستان و جهان
از استقلال افغانستان در ۱۹۱۹ تاکنون یک قرن از دیپلماسی معاصر افغانستان میگذرد. طی این صد سال افغانستان که در یکی از حساسترین مناطق جهان موقعیت دارد، در فراز و نشیب سخت روزگار قرار داشته است. شصت سال اول را در صلح نسبی ولی فقر و عقبماندگی گذراند و باقی را در ‘اشغال مستقیم و جنگهای نیابتی’ کشورهای بزرگ جهان و منطقه، فاجعههای بیسابقه بشری، ولی در عین زمان با پیشرفتهای نسبی سپری نموده است.
طی این قرن، کشمکشهای داخلی؛ زیادتر به خاطر قدرت طلبیها و قومگراییهای پیدا و پنهان، گاهی هم تحت پوشش منازعه درونی خاندان شاهی و ایدیالوژیهای مختلف، چالشهایی را از درون برای کشور به بار آورده و سیاست خارجی افغانستان را متاثر ساخته است. در میان این همه تحولات، سیاست خارجی افغانستان چه بوده و چگونه دیپلماسی مدیریت شده است؟
سیاست بیطرفی و عدم انسلاک
طی این قرن، در جهان، مخصوصاً در مناطق اطراف افغانستان، تحولات بزرگی صورت گرفت که نوساناتی را در توازن قدرت به وجود آورد.
افغانستان مستقل که از بستر جنگ جهانی اول، آغاز افول امپراطوری انگلیس و ظهور اتحاد جماهیر شوروی سربلند نموده بود، بسیار زود مشغول سیاستگذاریهای مستقلانه، ایجاد دیپلماسی نوین، گسترش تعاملات بینالمللی و حفظ توازن و تعادل در روابط خارجی شد. بهرهبرداری از رقابتهای انگلیس و شوروی، مراودات با تعدادی از کشورهای اروپایی، مخصوصاً آلمان، و اتخاذ سیاست بیطرفی را به نفع تحکیم استقلال و توسعه خود تشخیص داد.
از دسامبر ۱۹۲۷ تا جولای ۱۹۲۸، سفرهای شاه امان الله به مصر، ایران، تعدادی از کشورهای اروپایی، اتحاد جماهیر شوروی و ترکیه، اوج تمثیل سیاست خارجی مستقل و دیپلماسی فعال افغانستان را به نمایش کشید.
ولی دیری نگذشته بود که افغانستان خود را روبرو با کشمکشها و استبداد داخلی، تنشهای ناشی از جنگ جهانی دوم، ایجاد قهرآمیز پاکستان در امتداد خط دیورند و بازیهای جنگ سرد بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا یافت.
نامه امانالله برای متارکه جنگ؛ ‘نمیخواستم بریتانیا را آزرده کنم’
چرا آمریکا در برقراری روابط با شاه امان الله مردد بود؟
استقلال افغانستان؛ با خارجی بی خارجی
کنفرانس ژنو به افغانستان پول میدهد یا حساب میگیرد؟
داوود خان
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر، داوود خان در زمان نخست وزیریاش در کنار رهبران کشورهای جنبش عدم تعهد در سال ۱۹۶۱ در بگراد
باوجود دوری موفقانه از جنگ جهانی دوم؛ عوامل مختلف، مخصوصاً ظهور “شهزادگان سرخ” داود خان و نعیم خان در عرصه سیاسی و بروز دوگانگیها در عملکرد خاندان شاهی، توام با اصرار افغانستان روی مسئله پشتونستان و دوری آمریکا از همکاری با افغانستان، مدیریت سیاست بیطرفی و عدم انسلاک کشور را به نفع نفوذ بیش از حد اتحاد جماهیر شوروی لرزان ساخت.
با اوج گرفتن جنگ سرد در منطقه و آمادگیها برای قانون اساسی جدید و دهه دموکراسی در سیاست داخلی، افغانستان تاکید بیش از حد بالای بیطرفی خود داشت و از جمله موسسین جنبش عدم انسلاک قرار گرفت. بعدتر، ریاست مجمع عمومی سازمان ملل متحد توسط عبدالرحمن پژواک در ۱۹۶۶-۱۹۶۷ این روحیه را تقویه نمود.
تقابل دیپلماسی محافظهکار و واکنشی با دیپلماسی فعال و ابتکاری
حفظ قدرت و تا اندازهای سیاست بیطرفی، ذهنیت دیپلماسی محافظهکار و واکنشی را بار آورد که زیادتر در سایه بازی کشورهای دیگر عمل میکرد. از طرفی، تعداد معدودی از زمامداران تلاش نمودند تا سیاست بیطرفی و عدم انسلاک کشور را با دیپلماسی فعال و ابتکاری مدیریت نموده و بازی افغانستان را در سیاست منطقه و جهان تعریف نمایند.
کاربرد این دو شیوه خط حساسی را به وجود آورد که دیپلماسی کشور تا چه اندازه محافظهکار و واکنشی باشد و تا چه حد فعال و ابتکاری؟ خطی که نادیده گرفتن حساسیت آن به سقوط حکومتها و اسارت و هلاکت زمامدارانی انجامید که دیپلماسی فعال و ابتکاری را در پیش گرفته بودند و به بازیگران بیرونی اجازه دادند تا مقدرات کشور را رقم زنند.
در ۱۹۵۹ صدراعظم وقت داودخان طی مصاحبه با یک خبرنگار امریکایی گفت: “معنی بیطرفی نزد ما این است که آرزو نداریم در کشمکشهای جهانی طرف واقع شویم یا در بلاکهای نظامی و غیره شامل شویم. “کشور حایل” نه اصطلاح افغانی است و نه مفکوره آن از ملت افغانستان است. این اصطلاح از بقایای دوره استعمار است که میخواستند بر ضد این و آن یک ملت را ذلیل و ناتوان بسازند و آن را به مقاصد سیاسی استعمال نمایند. افغانستان میخواهد که به حیث یک ملت زنده و انسان دوست دنیا در دوستی و صمیمیت با همه کشور ها زندگی کند.”
در دهه دموکراسی، صدراعظمان هاشم میوندوال و موسی شفیق که سوابق دیپلوماتیک داشتند، با حفظ سیاست عدم انسلاک/ تعهد یک دیپلوماسی نسبتاً فعالتر و ابتکاری را در پیش گرفتند. صدراعظم میوندوال پیشنهاد کرد تا رهبران کشور های منطقه جلسات منظم دایر نمایند و در آن در باره بهبود روابط میان کشور های منطقه تبادل نظر نمایند. به روایتی میوندوال حتی به این فکر بود تا افغانستان برای ختم جنگ ویتنام میانجیگری نماید.
صدراعظم شفیق معاهده آب رود هیرمند را با ایران امضا کرد و با تمام فشار هائیکه از طرف مسکو وارد شد، بیطرفی افغانستان را در پکت امنیت آسیا که توسط شوروی در رقابت با چین مطرح شده بود حفظ نمود. شفیق همچنان تصمیم داشت تا مسله پشتونستان را نیز که در تامین روابط منطقه یی و بین المللی برای افغانستان چالش زا شده بود، با پاکستان حل نماید.
تا اواخر دهه ۱۹۷۰، دستگاه دیپلماسی کشور در ساختار نظام تا اندازه ای به مجری نسبتاً مسلکی سیاست خارجی کشور درآمده بود ولی هنوز در گرو دیدگاه پروتوکولی و سلیقه های شخصی و خاندانی باقی مانده بود. تحولات بعدی صدمات بزرگی را بر پیکر آن وارد نمود.
تجاوز شوروی و دیپلماسی جهاد و مقاومت
شصت سال بعد از استرداد استقلال از انگلیس و تمثیل عینی سیاست خارجی مستقل، اشغال افغانستان توسط قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر ۱۹۷۹، استقلال کشور را دوباره سلب نمود. در اوایل گمان میرفت که این اشغال برگشت ناپذیر است، ولی قیام های مردمی در نقاط مختلف افغانستان برعلیه آن، به امریکا و متحدین غربی اش جرئت داد تا به فکر جبران شکست ویتنام و پیروزی جنگ سرد به نفع شان برآیند. با گذشت چند سال، اشغال به نقطه اوج تنش ها بین دو ابرقدرت تبدیل شد.
رهبران مجاهدین افغانستان
منبع تصویر، Getty Images
توضیح تصویر، برهانالدین ربانی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان در کنار هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری پیشین ایران و نواز شریف، نخست وزیر پاکستان در سال ۱۹۹۳ در نشستی صلح در تهران
در همین حال دیپلماسی مردمی به رهبری گروه های مختلف مجاهدین افغانستان با پشتوانه قطعنامه های سازمان ملل متحد و حمایت بین المللی پیشی گرفت. موازی با نمایندگی های رسمی افغانستان اشغالی، نمایندگی های مختلف مجاهدین با حمایت مهاجرین افغان و به هدف لابی برای نجات افغانستان از اشغال شوروی و جلب مساعدت های بین المللی در نقاط مختلف جهان فعال گردید.
در اواخر ۱۹۸۰ این نمایندگیها تا اندازهای موثریت خود را داشت. بعد ها، با تعدد گروه های مختلف مجاهدین، ازدیاد مخالفت ها و ضعف همآهنگی میان شان و همچنان بوجود آمدن خلا بین سنگر و رهبری سیاسی در بیرون؛ پراگندگی ها، استفاده جوییها و وابستگیهای بیرونی را در دیپلماسی مجاهدین به بار آورد.
در ۱۹۸۸، توافقنامه ژنو با ضمانت اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا بین حکومتهای افغانستان و پاکستان، بدون مشارکت مجاهدین و راهکار عملی صلح، به امضا رسید و به اساس آن مسکو خروج نیروهایش را از افغانستان در اوایل ۱۹۸۹ تکمیل کرد. وقایع بعدی را بیشترینه تحولات سیاسی و نظامی داخل افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی که منجر به فروپاشی آن شد و همچنان سیاست پاکستان و مذاکرات مستقیم مجاهدین با رهبری فدراسیون روسیه تعین نمود.
متعاقباً جنگ سرد که در مقاطع مختلف زمانی صفبندیهای مختلف را به وجود آورده بود، با خروج قشون سرخ از افغانستان، در دهه ۱۹۹۰ ظاهراً به نفع امریکا خاتمه یافت ولی با دخالت پاکستان کابل به صحنه کشمکشهای خونین بین گروههای مختلف مجاهدین تبدیل شد و دستگاه دیپلماسی کشور دستخوش سهمیهبندی احزاب مختلف قرار گرفت.
پاکستان که به تعقیب شکست در سه جنگ بزرگ با هند، پالیسی جنگ نیابتی را در منطقه در پیش گرفته بود، درصدد ایجاد هرج و مرج در کابل و به تعقیب آن اشغال تدریجی افغانستان توسط گروههای نیابتی افراطی و تروریستی برآمد که سرانجام به اشغال کابل توسط طالبان در سپتامبر ۱۹۹۶ انجامید. متعاقباً پاکستان تلاش نمود تا به اعتبار بین المللی افغانستان لطمه وارد نماید. اما حکومت مجاهدین استقرار خود را در داخل کشور حفظ نمود و در شرایط خیلی دشوار با ابتکارات دیپلماتیک توانست تا به استثنای سه نمایندگی باقی همه نمایندگیهای افغانستان در خارج را الی سقوط رژیم طالبان و تشکیل اداره موقت در ۲۰۰۲ در اختیار داشته باشد.
ریکا
توضیح تصویر، هفتمین نشست همکاریهای منطقهای “ریکا” در عشق آباد ترکمنستان آغاز شد
در ۱۸ سال گذشته
افغانستان بین سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۵، به طور بیسابقه، به یک سکوی صمیمیت و همکاری بین کشورهای منطقه و فرامنطقه تبدیل شد. طی این سالها تعداد زیادی از کشورهای منطقه و قارههای مختلف با هم یکجا شده و صرف نظر از تفاوتها و اختلافات سیاسی، برای هدف مشترک رهایی افغانستان از چنگال تروریزم و تامین صلح، امنیت و رفاه همکاری نمودند.
جای شک نیست که حادثه دردانگیز یازدهم سپتمبر در امریکا و همدردی با قربانیان تروریزم در افغانستان و همچنان یکپارچگی و تلاش های همآهنگ سیاسیون افغان، در به وجود آوردن همچو یک فضا نقش کلیدی داشت. فضایی که یک بار دیگر روحیه سیاست بیطرفی و عدم انسلاک افغانستان را با یک دیپلماسی فعال زنده ساخت.
اعلامیه کابل پیرامون روابط خوب همسایگی در دسامبر ۲۰۰۲ و ایجاد پروسههای ‘ریکا ‘ در ۲۰۰۵ و ‘قلب آسیا’ در ۲۰۱۰ به رهبری افغانستان این روحیه را تقویه نمود. تعدادی از پروژههای بزرگ توسعه منطقهای در بخشهای مختلف به ثمر رسید و تنوع راههای تجارتی و ترانزیتی شکل گرفت.
با وجود این پیشرفتها، در سال ۲۰۰۶ آثار مختل شدن این فضا نسبت بی اعتمادیها و رقابتهای منطقهای و جهانی هویدا گردید و روز به روز امنیت و ثبات سیاسی افغانستان را به چالش کشید. در آن ایام ضرورت جدی یک دستگاه دیپلماسی فعال و ابتکاری حس میشد تا در همآهنگی با متحدین بینالمللی در منطقه اعتمادسازی نماید و اطمینان دهد که حضور نیروهای خارجی برای توانمندی افغانستان در مبارزه با تروریزم است و فراتر از آن چیزی دیگری در اجندا نیست. ولی متاسفانه فساد، قومگرایی و برخوردهای سلیقهای اجازه نداد تا رفرم و تصفیه لازم در دستگاه دیپلماسی به عمل آید، به حدی که منجر به استعفای بنده از پست معاونت اقتصادی وزارت امور خارجه افغانستان گردید.
طی سالهای اخیر، پاکستان تحت فشارهای نسبی بینالمللی، پالیسی استفاده از خشونت را به خورش رقابت های منطقه یی و جهانی تبدیل نمود و از طریق آن همکاری تعدادی از کشور ها را در حمایت از طالبان جلب نمود. از طرفی تنش ها بین تعدادی از کشور ها در منطقه، هر کدام در ازدیاد خشونت ها در کشور ما سهم خود را داشته اند. ولی به شکلی تلاش صورت گرفته تا بحران افغانستان کاملاً بین الافغانی جلوه داده شود. این در حالیست که دامنه تروریزم وسعت یافته و به یک تهدید خیلی جدی به صلح و امنیت جهان تبدیل شد.
باکو
توضیح تصویر، نشست مقدماتی کنفرانس قلب آسیا در مورد افغانستان در باکو ، ۲۰۱۷. چهارده کشور منطقهای عضو اصلی این روند است و ۱۷ کشور و ۱۴ سازمان منطقهای و فرامنطقهای اعضای ناظر آن هستند
از طرفی، در دهه ۲۰۱۰، با ساخت و ساز جدید فدراسیون روسیه، ظهور چین به صفت یک قدرت بزرگ اقتصادی جهان و ادامه حضور نیروهای امریکا و ناتو در افغانستان، جنگ سرد با صفبندیها و چالشهای نو به منطقه و افغانستان برگشت.
ایجاد دفتر “کمسیون سیاسی طالبان” در دوحه در ۲۰۱۳ آغاز برگشت دیپلماسی طالبان بود که بعدها در اثر غفلت و دوگانگیها در دیپلماسی واکنشی ‘حکومت وحدت ملی ‘، ابتکار پروسه صلح را به دست گرفت و در تناقض آشکار با میثاق وین پیرامون روابط دیپلماتیک، حاکمیت ملی افغانستان را به چالش کشید.
در قبال این چالش ها، در دسامبر سال گذشته افغانستان طرح تبدیل شدنش را به سکوی دایمی صمیمیت و همکاری بین کشورهای منطقه و فرامنطقه به مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشکش نمود که روح آن طی یک پاراگراف نو در قطعنامهA/۷۳/L.۴۴ پیرامون افغانستان انعکاس یافت.
نتیجه
از دید سیاسی، افغانستان در نقطه تلاقی مناطق آسیای مرکزی، آسیای جنوبی، شرق آسیا/دور و خاورمیانه قرار دارد. از دید امنیتی، افغانستان در بین ساختارهای امنیتی آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و خلیج فارس قرار دارد ولی در هیچ کدام آن شمولیت فعال ندارد و هیچ کدام آن به تنهایی نمیتواند امنیت افغانستان را تحت پوشش قرار دهد.
از دید اقتصادی، افغانستان در نقطه تقارب سازمانهای اقتصادی منطقهای اکو، سارک، کرک و شانگهای قرار دارد که در سه سازمان اول عضو و در چهارمی هنوز به عنوان ناظر است. موقعیت حساس و آموختنیهای جریانات دردانگیز چهل سال گذشته حکم میکند که افغانستان، با سوابق سیاست بیطرفی و عدم انسلاک و فراتر از عمر موافقتنامههای استراتیژیک امنیتیاش، سکوی صمیمیت، مهربانی و همکاری بین کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی، دور از رقابتهای میانشان، قرار گیرد. همچو یک سیاست، همراه با یک دستگاه دیپلماسی فعال و ابتکاری، پایداری صلح احتمالی و حفظ و تحکیم روابط متعادل فرا خروج نیروهای خارجی را تضمین خواهد نمود و صفحه نوینی را در حیات افغانستان و منطقه ورق خواهد زد.