روند باز تولید برتری خویی جنسیتی و زمینه های داخلی آن در افغانستان

بخش اول


پیرامون این برگها

در افغانستان، ناخوشنودی سنت های اخته شده با تحجر از نوآوری و نوآیی ها، سخن از یک چالش بزرگ و تقابل سزاوار توجه جدی میان آنها دارد. جلوه ها و مظاهر ناخوشنودی را در خوی و سلوک متأثر از آن و در صورت جامع تر از فرهنگی می یابیم که غالب است و در پی حفظ همه ساختارهای پیشینه.
سعی و تلاش های گوناگون برای ایجاد تغییر، متأثر از خواستگاه های مختلف سیاسی وگونه های مختلف کارکرد آن نیز برگ های عبرت دهنده یی را بارآورده است. دراین راستا می نگریم که چهره ی نوآوری ها به ویژه اگر با خشونت و استبداد همراه شده، در فرجام، عقب نشینی و شکست اش، به برگشت های بیشتر سنت ها و خشونت افزایی آن کمک رسانیده است. نتایج شدت عمل، حرکات خیزوار وشعاربازانه، نشان داده اند که سنت های پیشین را اگر آرام و یا خوابیده هم بوده اند چون کتله های نا آرام و آتش زا از زیر خاکستر بیرون آورده اند.
هنگامی که نخستین کوشش های نوآورانه و اصلاحی با مُهر ونشان مدرنیته، آنهم در پرتو قرائت دینی و باورمندی به اسلام، محتاطانه آغاز شد، عنصرسخت جان سنت متحجر و دلبسته به حفظ آن، دست به مخالفت زد.
این فرایند کنش و واکنش مدرنیته و چنان سنتی در افغانستان را نخسیتن بار در زمان پیش از کسب استقلال می نگریم. بازتاب آن در جریده ی سراج الاخبار است.
نمونه یی که با چهره ی مشخص در نظر گرفته شده است، تقابل دو موضع پیرامون زنده گی زنان است. تأمل بیشتر پیرامون این موضوع در بیش از یک سده حاکی از آن است که عنصر سنت و جهان بینی اش، از دل جامعه برخاسته و چندین بار، باز تولید شده شده است. مدارکی که به آنها روی آورده شد، با وضوح کامل حکایت دارند که فرمان “امر بالمعروف ونهی از منکر” ملاهبت الله از جمله قیودات و محدودیت ها برای زنان، متأثر از این سنت های دینی و قرائت بافته شده با ویژه گی های فرهنگی و قبیله یی موجود درجامعه اند. چنین دریافتی این نتیجه را نیز همراه دارد که مشکلات و تنش های برخاسته از فرهنگ، طرز فکر و خوی عادت حضور داشته در درون جامعه را، طرف توجه جدی تر قرار بدهیم. چنین تأکیدی روی سوی آن برداشت ها و موضعگیری هایی دارد که همه مشکلات را ناشی از صادر شدن از خارج تلقی می کنند.
دریافت متمم برداشت بالا، این هم است که هرگونه یی از کنش مدرنیته دست به کوشش واقدامی زده است، عنصر سنت و جای داشته در میان توده های مردم، طرف توجه ودستآویز اشرافیت سنت گرا قرار گرفته و از نیروی بالقوه و موجود، اما عادی و آرام، به سوی خشم و قهر و سرانجام ژرف تر نمودن آن سمت وسو یافته است. همچنان که با یافتن نقش عامل خارجی و کشورهای تأثیر گذار، در معرض استفاده ی سؤ آنها نیز بوده است.
هنگام تأمل بر چنین موضوعی، این واقعیت و تجربه ی متفاوت نیز حایز اعتنأ بسیار است که خارج از نقش حاکمیت در حفظ، نگهداشت ویا بهره گیری از خوی وعادت های متحجر با روایت دینی – مذهبی پیشینه، در افغانستان زمان امیر حبیب الله”سراج…” وبعدتر، اشخاص، خانواده ها و نهادهایی را هم سراغ داریم که با باورمندی به دین اسلام، مقام و نیازهای دختران و زنان به تحصیل و کار را از منظر خردورزی و با عقلانیت عصر متفاوت دیده و پذیرفته اند. نمونه ی بسیار عزیز آنها را در نشریات مشروطه خواهان می بینیم.
آنچه در برگهای پیش روی شما می آیند، توضیحاتی اند در این زمینه وبا محوریت تبارز آن خوی وعادات تغییر ندیده – سنتی پیرامون زنده گی زنان که به درازا کشیده است.


نخستین جلوه ی موضوع
نخستین جلوه های متأثر از مدرنیته در باره ی زنان، ایجاد صف آرایی مدرنیته و واکنش اخته شده گان با خوی برتری بینی مردانه- تبعیضی یا اپارتاید جنسیتسی را در جریده ی در سراج الاخبار می یابیم. در زمان امارت امیرحبیب الله”سراج الملة والدین” (چراغ ملت و دین). سعی اندک و روی آوردن به مدرنیته، با رعایت احتیاط در آن جریده بدون گمانه زنی با آرزومندی های سایر اصلاح طلبان و ترقی جویان مطابقت داشت. اما حساسیت و واکنش هواداران حفظ وضع پیشینه را بار آورد.
برای آنکه بیشتر با سخنان دو طرف آشنایی حاصل آید و حق مطلب ادا شود، سخنان هر دو مفصل تر می آیند:
محمود طرزی در سراج الاخبار سال اول به اطلاع می رساند که«سراج الاخبار می خواهد که سر از این نسخه، گاهگاهی در بعضی نسخه های خود، یک قدری از احوال زنان مشهوری که در این سپنج سرای فانی زندگانی به سر آورده اند و نام خود شان را در ورق های تاریخ به یادگار مانده اند، برای فایده برداشتن بی بی های مستورات و بیگم های مخدرات وطن عزیز خود، درج صفحه های اوراق اخبار نماید.»
از آنجایی که از احتمال واکنش و اعتراض مطلع است، سخنی را هم درمیان می آورد که از واکنش حضور داشته در جامعه خبر می دهد.
می گوید: در این باب اگر چه بعضی اشخاص برما ایراد واعتراض هم بگیرند که درمیان مردان ما هنوز در صدی یک، خوانای اخبار و دانای آثار پیدا نمی شود… چه جایی که زنان!
… ولی اعتراض ها و این چنین ایرادها، سد راه شوق و کوشش ما در باب خدمت نشرمعلومات نافعه نخواهد گردید…»(۱)
پیش بینی طرزی درست و دقیق بود. زیرا پس از آن که مطالبی پیرامون زنان در جوامع مختلف روی انتشار دید، مکتوبی به اداره ی سراج الاخبار می رسد با چنین موضع:
«این خادم الشرع احمدی، چاکردین محمدی، ملامحمد رفیق، ابن المرحوم ملا ابوبکر آخندزاده، ابن المغفورملاصدر الدین آخندزاده که مشهور به سدوآخند زاده، قوم نورزایی درانی قندهاری مفتی محکمه شرعیه بهسود هزاره جات که یکی از دعا گویان و هواخواهان این دولت ابد مدت می باشد … خار خار این بدلم آویخته، رشته طاقت وصبرم گسیخته که آیا مردان هم در جهان ناموران گذشته اند؟ این چه دلیل است که مدیر صاحب( طرزی) یک طرفه مردان را ازخاطر محو کرده، از ناموران زنان جهان بحث می رانند؟»
پیشنهاد مفتی آخند زاده را در همین جا بیاوریم:
«چون افغان یک طایفه ی جلیله ی با اهمیت و ذی غیرت وشجاع همت اند، هرگاه عوض آن در تعریف توپ و تفنگ و اسلحه و آلات جنگ افزود می شد، بهتر بود. یا اینکه اول از ناموران مردان جهان، بعد از زنان یاد می شد…»(۲)
فشرده ی پاسخ طرزی:
«از کلام خود جناب قاضی صاحب هم واضح و اشکار می شود که در ملت جلیله ی افغان، جنس نسوان آنقدر بی اهمیت و بی اعتبار شمرده می شود که تذکر نام آنها موجب عیب های کلی می گردد…
اخبار ما از صد نفر زیاده تر خریدار از زنان دارد… کمتر از نیم صحیفه منحصر به چیزی که عاید نسوان باشد، حصر نموده ایم. باقی پانزده ونیم صحیفه ی آن عبارت از تحریراتی است که مردان از آن استفاده می توانند و زنان بیچاره را از آن حصه استفاده نیست…
سبحان الله! اگر ما از قدر وقیمت و مزیت و حیثیت آنها بحث می راندیم، چه واویلایی می شنیدیم؟ اگر از احوال حقوق طلبی ها، داستان های رزم آزمایی هایی که دراین وقت بامردان میدان در آمده اند، بحث می رانیدم، چه چیزهایی می دیدیم؟هیچ اخباری نیست که در این وقت ها از چنین داستان های زنانه بحث نراند…
از جناب قاضی ملا محمد رفیق آخند زاده، به همین یک سوال جرأت می ورزیم که “آیا تعلیم علم و آموزانیدن تربیه و آداب زنان لازم وضروری است یا نه؟» (۳) ص ۴۰۹
طرزی که در توضیح دلایلش سخن بسیار می آورد، در جایی می گوید که:
«بعضی ملل وحشیه را ببینیم که زنان را مانند دواب ومواشی و یا ظروف وادواتی استعمال کرده همه حقوق نوعی آنها را غصب و ضبط نموده، همچون چارپایان یا اشیای بی جان تا به درجۀ ربیع وشرای شان پیشرفته اند.»
طرزی بربنیاد قرائتی که از دین اسلام دارد، می گوید که «در این دین مقدس، ناموس، عفت، عصمت، طهارت، ستر را در حقوق نسأ اساس گذاشته، در آن دایره همه ی حقوق را به آنها بخش واحساس نموده است»
با آنکه در جوامع اسلامی چنین برداشتی تا زمانه ی امروزی، از طرف بخشی از صاحب نظران و مفسران به درازا کشیده است و بخش دیگر آن را نمی می پذیرند، اما طرح پرسش مشخص وی بحث های دیرینه و کنونی را چارچوب بندی می کند. آنجا که بازهم قاضی ملا محمد رفیق را مخاطب قرار داده می پرسد که:
«آیا تعلیم علم و آموزانیدن تربیه و آداب زنان لازم وضروری است، یا نه؟»
جواب ملامحمد رفیق آخندزاده، زیرکانه است واز فحوای واکنش مفصل طرزی بر می آید که نیشدار و زهر آگین تلقی شده است. قاضی در پاسخی که حدود ده سطر دارد، می گوید:«مخفی و پوشیده نیست که خداوند عالم وعالمیان، تعلیم علم و آموزانیدن تربیه را بر هر فردی از مسلمانان فرض عین گردانیده. پس چون ظاهر گردید که تعلیم علم و آموزانیدن تربیه و آداب به قدر مایحتاج بر هر مسلم ومسلمه فرض عین است، باز آن قدرگستاخی نمی کنم. اما همین امید داریم که که جناب مدیر صاحب (طرزی) نسبت به تذکر”ناموران زنان جهان” که چنان یا چنین بوده و در این خصوص نظر توجه فرمایند. فقط»(۴)
برداشت طرزی از جملات قاضی چنان است که «با نوشتن احوال “ناموران زنان جهان” همه عالم نسوان را از پرده ی عفت وعصمت بیرون» آورده است. و مطابق سخن طرزی، «ما آن را بی حجاب و بی ستر ساخته ایم.» واین بی ناموسی است!! دلیل برداشت طرزی این است که قاضی تعصب دارد.
بحثی را که طرزی پیرامون این موضوع، طی توضیح گسترده دنبال می کند، اگر از سایه ی جهان بینی فلسفی و عقیده یی آن بگذریم و تایید ویا رد آموزش و طرح حقوق زنان را از نظر اجتماعی در نظر بگیریم، دقیقاً از بحث های اند که اکنون در مخالفت با تعصب، تبعیض و اپارتاید جنسیتی Geschlechter-Apartheid اِعمال شده از سوی طالبان می نگریم. توضیح مفصل طرزی نشان میدهد که او در پی آگاه شدن مردم و به ویژه زنان به حقوق شان است. هنگامی که می گوید: زنان «از تربیه و آداب معیشت خانه ی خود، اولاد خود، علماً با خبر گردند. از اعتقادات پرخرافاتی که به آن گرویده شده اند، بازگردند… (از) اعتماد و اعتقادی که (به) جادوها، توتکه ها، تعویذ ها، فال بین ها دارند» دست بردارند. می نالد که « در بیست زن، ده زن، از عدد بیست بالاتر حساب را نمی داند… اگر از حالا یک چاره ی تدبیر آن برای آینده نشود، نتیجه ی آن به کجا منجر خواهد شد؟» (۵) مقالات ص ۴۱۴
در دوره ی امانی
بعدتر در دوره ی نظام امانی، کنش ها و واکنش ها گسترده شدند. در دوره ی شاهی او است که سخنان و آرزومندی های عام بازتاب یافته در سراج الاخبار جنبه های عملی یافت. اصلاحات متعدد در نظر داشته ی آنزمان، شامل حال زنان و دختران نیز بود. درس خواندن، ادامه ی تحصیل در خارج، موضوع مَهر، طرح جلوگیری از رواج چند همسری و رفع حجاب(چادری)؛ مواردی بودند که خوی وعادت پذیرفته شده وسنتی پیشین را در معرض تعدیل و تغییر قرار می داد.
شاهی که دارنده ی شور نوآوری و شراستبدادی هم بود، آرزومندی های تغییر دهنده اش را پیرامون وضعیت دختران و زنان، چنین می نگریم:
در سال ۱۹۲۴ ارشادالنسوان بوجود آمد و بعدتر انجمن حمايت نسوان تأسيس شد. مدرسه ی نسوان ۱۹۲۸ ع. مدت کوتاهی به آموزش دختران پرداخت. درس اجباری را که امان الله خان با آرزوی باسواد شدن اطفال جامعه عملی می کرد، برايش بسنده نبود که شامل دختران نباشد. سعی به عمل آمد که دختران خردسال اما آماده برای داخل شدن به مکتب، درس بخوانند. کودکانی که در منازل و جدا از امتيازات پسرها با انواع محروميت و محدوديت درس مي خواندند، به مکتب راه يافتند. مخالفين در “لويه جرگه ی” (گردهم آیی بزرگ) پغمان به شاه توصيه کردند که دختران نبايد در مکتب و بيرون خانه درس بخوانند. امان الله خان خواست با استدلال و روشنگری نماینده گان جرگه را که مخالف اصلاحات و از جمله مخالف درس خواندن دختران بودند، متقاعد کند که اين همه توجه به درس و مکتب ضد اسلامی نيست.
جبهه ی مخالف که طرفدار درس خواندن دختران در مکتب نبودند، درخواست نوشتاری را تهيه و عنوانی شاه در لويه جرگه سپردند.
«…اقرار مسايل مسلمه و روايات مفتی به فقه شريف بايستی تعليم و تحصيل نسوان در خانه های خود از اقارت محارم شان باشد تا از آن تعليم دينی که فرض منصبی ما ملت اسلام است محروم نمانند، بنابرآن از شريعت پروری اولی الامر خومختار غيور ما، اميد می شود که تعليم جمعيت نسوان در مکتب ها نشود، تا مسأله حجاب و ستر که يک فرض ضروريست برای نسوان اسلامی خوبتر و بهتر حاصل شود…»(۶)
اين سند، دلايل آنها را که عقيده داشتند، مکتب رفتن دختران غيراسلامی است، به عنوان تعبير و تفسير آنها که ریشه ی تاریخی و وجوه فرهنگی داشت، همچنان با بازتولید آن وضاحت می دهد.
هنگامی که شورش خوست شعله ور شد، در واقع آن واکنش نوشتاری در حضور شاه، با حرکت خشم آگین قاضی ملا عبد الله و دامادش ملا عبدالرشید وبسیج مردم صف ارای عملی را نشان داد. آن شورش که کمر نظام را از نظر اقتصادی ونظلنی نیز شکست، در واقع وجامع تر، سخنان مفتی رفیق آخند زاده را در عمل باز تولید کرد.
شکست برنامه های دوره ی امانی، تنها شکست مدرنیته در برابر سنت های تحول نا خواه نیست. شکست ناشی از مداخله ی بریتانیا هم نیست. یک بررسی جامع وضاحت می دهد که رویکرد استبدادی، یا خود رایی شاه و دستگاه مردم آزارش، در کنار آن سر سختی سنت گرایان، در فراهم نمودن زمینه های شکست و بیرون آوردن آتش خوابیده از زیر خاکسترنقش مهمی داشت.

در دوره ی نـُـه ماهه ی حبیبی (۷)

آن شکست، گروه هایی را فراز آورد که خوی وعادت دیرینه در ذهن شان حاکم بود و بر دهن شان ضرورت دفاع از سنت و ستیز با مدرنیته را می نهاد. در شماره ی نخست حبیب الاسلام، زیر عنون “انقلاب” سخنانی است که از فحوای سخن آن بر می اید پاسخی است به اعتراض ها از سوی مسلمانان هند. طی همین پاسخ و توضیح دهی، نکاتی آمده است که بیان واضح مطالبات دیرینه خویی سنت گرایان وستیزه جویی علیه نوآیی و نوآوری و از جمله در پیوند با حفظ سنت برتری مرد بر زن و سلب حقوق زنان است که مدتی در مسند قدرت نشست. در آنجا می خوانیم:
«بعدا ازینکه سلطنت اسلامیه حالیه قایم شد، از جمله مقررات وعملیات که برای دفع عملیات بد سابقه که بنام ترقی روی کار آمده بود، فقرات ذیل است:
رفع حجاب که آزاد گذاشته شده بود، لغو و بعوض مقرر گردید که هیچ زنی بی محرم خود از خانه نبراید.
مکتب هایی که در کابل زبان های اجنبی و کفار را به اولاد اسلام یاد میدادند، لغو گردید.
دیگر مدرسه ها که بچه های اهالی که شرعاً منزله دختر بالغه را دارند در آن مکتب ها درس هائیکه از مفاد دینی وعلم شرایع و احکام قرآنی بر آنها مترتب نیست، بلکه از اعتقاد شان خلل های زیادی واصل می شود، یاد میگرفتند. بلی تعلیم عر فرد مسلم جایز است، مگر مقصد از علم احکام این و اصول عبادت است نه علوم زیا ۀ لسان خارجه کفر با نام و بلد وسلاطین ماضیۀ کفر را یاد گرفتن که این همه مکتب ها لغو شد.
مرسه مستورات که دختر ها از خانه های خود برآمده در آنجا سبق میخواندند، موقوف شد.
… سلامهای رقم رقم با کلاه فرنگی و دریشی با مووقوف کردن تعدد زوجات وتعیین سن ازدواج و دوائر زیاد بنام تشکیلات ساختن … لغو گردید. بعوض آن پول بیت المال بدرک های صحیح وبرای علمأ و اقامه عبادت ومؤذنی وبجا آوردن فرایض دینی رامینمایند که سابق موقوف بود، تعیین شد.
و الحال در کابل غیر از اصول شرع شریف دیگر هیچ مظهری دیده نمیشود . آنچه را که حکم خداوند کریم وسنت رسول مقبول امر میفرماید، رویکار است.»(۸)
بازآیی و چهره نمودن مطالبات را نه در گفت وشنود ها و بحث های پیشینه که در سراج الاخبار و جرگه ی بزرگ پغمان دیدیم، بلکه از مسند قدرت با جنبه های عملی اش، از سوی مدافعان سنت ها می بینیم.
برای پیوند یابی موضوع، اگر با وجود گذشت اندک کمتر از یک قرن، به سخنان رهبران طالبان و موضعگیری های بالا که زیر نام شریعت ابراز می شود، توجه شود، بازتولید این برتری خویی و اپارتاید جنسیتی چنان است که گویی ازداوج با دختران خردسال، بستن مکتب ها، توجه به ملاها(“علمأ”)، تکیه بر شریعت، خوشنودی رسول مقبول، حکم خداوند و… از روی جریده ی حبیب الاسلام گرفته شده است.

دوره ی نادری
محمدنادرخان که از آغاز راه تصرف قدرت وتحکيم آن را با پشت کردن به رواج اصلاحات و نیازهای زنان در مرکز توجه قرار داده بود، بمنظور دلخوشی مخالفين اصلاحات امان الله خان، به تصمیم حکومت ۹ ماهه ی پیشین در عمل صحه نهاد. «محمد نادرشاه و برادرانش که از دريچه منافع و لزوم ديد های تأمين و تحکيم حاکميت و در تابعيت از شعور سياسی دمساز به آن به اصلاحات و منجمله درس و تعليم می ديدند، ضمن خاطرخواهی مخالفين اصلاحات امانی؛ سليقه های جداگانه يی را بکار بستند که از نياز حکومت داری برخاسته بود. آنها با اتخاذ مانورهای مختلف بنام امان الله خان و اصلاحات وی بدشمنی برخاستند. برنامه های درس نسوان را نيز به تعويق انداختند.» (۹)
این انصراف از درس دختران و زنان، متأثر از بی توجیهی بزرگتر فرهنگی بود. در توجیه آن خود آنان و قلمزنان مدافع همواره سخنانی را بر زبان می آوردند که بر بی توجهی فرهنگی پرده می کشید. نمونه یی را می بینیم که اندکی پس از قتل او انتشار یافت:« حکومت سابقه( شاهی امان الله خان)پیشتر از اینکه اطلاعی از اخلاق، روحیات و طرزتفکر و خواهشات ملت خود بهم رساند، فقط مفتون تمدن غربی بوده و یم خواست تحول جدی در حال ملت ومملکت واقع کند… لهذا چون پروگرام دوولت تماماً برخلاف تمایل ملت بود، ملت افغانستان از نهایت مجبوریت بر علیه او شوریده بخلافش قیام نمود.»( ۱۰)
در حکومت نادرشاه و سالیان متمادی از صدارت محمد هاشم خان صدراعظم پادشاهی محمد ظاهر شاه، آسیب های بیشتر از آنجا دامنگیر فرهنگ تحول دهنده و به همان میزان دوام خوی و عادت پیشینه شد که فرهنگیان و تحول طلبان بسیاری اعدام ویا زندانی شدند. اشرافیت دینی – مذهبی که پیشتر کمر حبیب الله “خادم…” را بسته بودند، با دریافت مقام های بزرگ در کابینه و ادارات، در کنار محمد نادرشاه نشستند. طی سالیان پادشاهی محمد نادرشاه اگر کورس های زبان خارجی تأسیس شد، برای فراگیری کارمندانی بود که مستخدم سفارت ها می شدند. آن اندک فضای ایجاد شده ی فرهنگی و یا سخن از زن وسرنوشت او که پیشتر ها مطرح شده بود، مفقود بود.
چنان روزگار تلخ و مانع شونده به بهای داشتن قدرت و رعایت حال محافظه کاران دعاگوی و مرید دار، تا صدارت سردار محمد داوود خان در دهه ی سی خورشیدی به درازا کشید.
با گذشت چندین دهه و از دست دادن فرصت، هنگامی که در پرتو آماده گی نظامی، در زمان صدارت سردار محمد داوود خان، ادامه ی خاموشانه ی ایجاد مکتب های دختران، تا رفع چادری نیز پیش رفت؛ تاریخ کشور می تواند به داوری بنشیند و این حکم را نیز وضاحت بدهد که رفتن دختران به مکتب، رفع چادری وکار زنان، هیچ زیانی به سیرعادی جامعه، امنیت کشور و مردم عاید نکرد، بلکه در عمل گواهی داد که تلقین ها و برداشت های سنتی و مانع شونده برای زنان، غلط بوده اند.
بُعد دیگری از برتری خویی
در کارنامه های محمد نادرشاه بُعد زیانمند دیگری نیز که با رویکرد مدرنیته در سطح عام، و آسیب زایی برای سمت یابی ملت شدن اجزای قومی به صورت مشخص در تضاد بود، چهره نمود.
در این راستا طنز تاریخ با تبارز انگیــزه ی بهره گیری از عنصر قومی – به عنوان شکننده ی عامل دینی، از سوی محمد نادر رونما شد. محمد نادر با زیرکی ویژه، جلب نظرمساعد مقامات هند بریتانیه یی، اغفال شاه مخلوع امان الله و طرفداران او که گویا برای برگشت آن شاه و سلطنت سعی می کند، به بهره گیری از عنصر قومی به عنوان سلاحی که عنصر دین ومذهب را می توانست مهارکند و به انقیاد در آورد، روی آورد. در نتیجه، همان مناطقی از جنوب وشرق کشور را که مهد شورش های سنتی ضد اصلاحات امانی بودند و قاضی عبدالرشید وملاعبدالله را فراز آورده بودند، در پرتو تبلیغات و دادن امتیازات، علیه حکومت حبیب الله”خادم…” بسیج و به پیروزی رسانید.
فرمان پادشاهی امیر حبیب الله در ماده ی ۱۹ گفته بود که:
«ملا عبدالله خان (مشهور به «ملای لنگ») مرحوم سمت جنوبی را که در راه سربازی دین مقتول ساخته بود، امر دادم که مرقدش درست و آباد کرده شود.»(۱۱)
اما محمد نادر همان مردم و پیروان ملا عبدالله را با شعار قومی، بسیج و شکست خادمان دین را تأمین کرد. چنین رویکرد و کارکرد مؤثر آن برای حفظ قدرت سیاسی، همچنان ستون دیگری شد برای حفظ خوی و عادت های سنتی و هر آن احتمال تبارز دو بُعدی وبا هم آمیخته گی مخالفت با مدرنیته. هویت فرهنگی- اجتماعی و مذهبی طالبان بیان روشن چنین هم آمیخته گی است.
هنگامی که به مطالبات شورشیان جنوب و شرق کشور در مخالفت با اصلاحات امانی از منظر دریافت واکنش های سنتی- دینی دیده شود و به دنبال آن سمت و سو یافتن حرکات نارضایت آمیز شمالی در اثر تلقینات پیشوایان دینی – سیاسی طرف توجه باشد، وجوه مشترک همه، قرائت یکسان از اصلاحات، از دین اسلام و از توجیه شورش ها است. اما برنامه ی موفقانه و با انگیزه ی دریافت قدرت از سوی محمد نادر، راه توسل به عنصر قوم، منطقه و سلاح قومی، وحدت عنصر دینی را با شکست مواجه کرد. در نتیجه محمد نادرشاه و خاندانی که مکتب دیده بودند وحتا خواهر ادیب و درس آموخته داشتند، تحکیم قدرت را در بهای انصراف از نیازهای تاریخی زنان ودختران، جفا در حق آنها و با انگیزه ی شیرین نمودن دهان روحانیت اشراف و دعا گوی پیشه کردند.
شایان یادآوری است که یکی از پیامدهای دیگر رویکرد قومی – افغانی محمد نادرشاه در بهای دسترسی و تصاحب تاج وتخت، سر تعظیم فروبردن به ساختار های سنتی- منطقه یی مناطق جنوبی بود. انصراف از توجه به مکتب و درس، حتا سرک سازی و امتناع از ایجاد ساختارهای که در ساخت مکانی و سنتی قبایل می توانست، مداخله در حیات قبایل تلقی شود، انزوای فرهنگی و فاقد تحول آن مناطق را در پی داشت. (۱۲)
دادن امتیاز به خوانین مناطق، دادن رتبه های نظامی به همکاران محمد نادر و برادرانش، سعی در جهت آماده سازی فرزندان آنها درنیروهای وزارت داخله و دفاع، معاف کردن جوانان آن مناطق از رفتن به خدمت عسکری دوساله؛ اگر گونه یی از دادن رشوت و بهره گیری از آنها برای تحکیم قدرت استبدادی را در پی داشت، بدون گمانه زنی و هیچ تردیدی، آسیب های فرهنگی، اندیشه یی را به نیازهای تحول فرهنگی و اجتماعی و بالتبع تداوم خوی دینی- تحجر آمیز و عادت به آن را برای بازتولید علبه زنان نیز بار آورد.
زمینه ها و عوامل نزدیک خوی زن ستیزی
در آغاز گفته شد که هر کنش شکست یافته، به ویژه اگر با پیروزی خوی بافته گان به سنت های محتاج تحول اما دشمن تحول وتغییر توأم بوده است، به پهنا و ژرفای ستم بر زن وتیز نمودن تیغ اننسان آزاری اش افزوده است.
دورتر از عوامل و زمینه های نزدیک، هنگام دو تهاجم بریتانیه، اگر این احساس جریحه دار شده که بیگانه ی کافر در ملک ما آمده است، به مخالفت برخاست، پیامدهای کمتر طرف توجه قرار گرفته را برجای نهاد:
پیروزی سیاسی بریتانیه، تحقق آرزوی تحت الحمایه گی افغانستان با نماد شاه وامیر مطیع آن. اما در جای نشان دادن این پیروزی بریتانیه، جانبازی ها و فداکاری های جنگی و شهید دادن ها ونتیجه ی معلوم هراس از فرهنگ مدرنیته غربی، جای دیرینه یافت. جایگاهی که تا قلمرو زمان کنونی در بیشترین نوشته ها و سخنان تکرار می شوند. ناگفته پیدا است که آن مخالفت ها و تحمل رنج ها، جای ستایش دارند.اما آنچه مفقود است و وضاحت نایافته، چهره ی واقعی نتایج بر جای مانده می باشد. چهره ی پیروزی سیاسی بریتانیه و ایجاد فضایی که مدرنیته را در افغانستان با چالش های بیشتری مواجه کرد.
ساختارتعیین شده که تقاضای بریتانیه و امیران گردن نهاده به آن را تحقق بخشید، مطلقیت سیاسی یی را شکل داد که با مدرنیته و نوآوری هایی که سایر جوامع به آن کم ویا بیش دسترسی می یافتند، مخالفت شدید داشت. برآیند این بود که به عنصر سنت، به ویژه سنت دینی تحجر آمیز و جهان بینی بافته شده اش با ویژه گی های قبیله یی، سخت جانی ودیرینه گی بیشتر یافت. این دیرینه گی در مقاطع حساس و پرتشنج، روند باز تولیدش را سهل کرده است. پیوست با آن، عنصر غرور و جنگ خویی آسیب زا را به فرهنگ و عادات محتاجِ تحول افزود.
اما نگاهی به زمینه های زمانه ی نزدیک شکل گیری قرائت زن ستیزانه ی وباز تولید آن در چهره ی طالبانی، به اوضاع پس از کودتای 26 سرطان سال ۱۳۵۲ و به ویژه از کودتای ثور ۱۳۵۷ راه می برد.
هنگامی که پیروزمندان کودتای ثور، بر فشارها و اذیت ها بر مردم افزودند، مسلم بود که شورشها و بسا قیام ها، سلاح دینی – معنوی در اذهان مردم را تیزتر می کرد و رشد کمی گروه های جهادی را فراهم.
تهاجم شوروی از میان رفته، هیزم بیشتر در آتشکده ی شورشها نهاد. طی صف بندی های منطقه یی و جهانی، در زودترین فرصت وضاحت یافت که چین ورقبای غربی شوروی، با دادن سلاح و مهمات جنگی، دادن پول ومشوره، تقویه ی رویکرد و کارکردهایی را همراه دارد که از یکسو، از تنظیم های جهادی به عنوان ابزاری برای مشغول سازی و ذله نمودن شوروی بهره گرفتند و از سوی دیگر، ظرفیت های سنتی- دینی تقویه شده، دورنمای ایجاد تجدد گرایی و جامعه ی متحول را به بن بست و عقب گرد بیشتر مواجه می کنند.
نفوذ نهاد های حکومتی وغیر حکومتی عربی، نفوذیابی بیشتر حکومت پاکستان و نهادهای رونق یافته ی مذهبی، سیاست شدید اسلامی کردن پاکستان از سوی ضیأالحق رئیس جمهور پیشین و کشته شده ی پاکستان نیز وضاحت میداد که در افغانستان، حفظ مناسبات قبیله یی و آمیخته با عنصر دینی هماهنگ وسِرشته با آن، تعیین کننده ی اوضاع بعدی می شود. اوضاعی که در شکل گیری آن، همواره زمینه های میسر وموجود داخلی وفرهنگ آن بازتولید شده وحضور می یابد.
بیرون شدن قوای شوروی، تبارز جنگ قدرت میان “نابرادران مسلمان” تبارز عنصر قومی و قبیله یی هردم موجود در نهادهای سیاسی – فرهنگی و جهادی، به تداوم وضعیتی انجامید که دیدگاه و کارکردعقب مانده در قبال زنده گی زنان را نیز حمل و بازتولید کرد.
از همین روی، پس از شکست پذیری کودتای ثور، عدم توفیق تهاجم نظامی شوروی و نامؤثر واقع شدن “مصالحه ی ملی” نجیب الله؛ سمت و سودادن جامعه به دست آنانی رسید که از برکت استبداد حاکم مردم آزار- وابسته به شوروی و پشتیبانی های هدفمند رقبای شوروی، چاقی و فربهی یافته بودند. آنها با میزان های کم و یا بیش به محدودیت حقوق زنان پرداخته و با قرائت های بعضاً متفاوت از اسلام، پای شریعت را در میان نهادند. آن قرائت اندک متفاوت از شریعت و برخورد با زن را تعدد مراکز نسبتاً متفاوت فرهنگی و تأثیر نهاده بر گروه های متعدد به وجود آورده بود.
افغانستان شاهد بود که گروهی با ابزار استبداد در پی تحمیل شعارهای سنت شکن و پایان دهنده به مناسبات اقتصادی و اجتماعی پیشین شد، چون توفیقی نیافت، نتیجه ی معکوس را بار آورد. یعنی زمینه های تقویه ی نیروهایی را در پی داشت که با سنت ها و عقاید دینی مردم پیوند نزدیکتر یافتند. در واقع گروه های کوچک و افراد معدود، با تکیه به باورداشت های سنتی و عادی شده ی مردم، آرزوی اسلام سیاسی مورد نظر خود را برآنها (به اضافه ی در یافت امکانات از سوی رقبای شوروی) حاکم نموده، آن برداشتها و باورهای آرام دینی را در سطح طغیانی و خشم آلود آن کشانیدند. منظور از سنت های عادی و معمولی مردم این است که با وظایف سختگیرانه ی دینی مشغول نبودند، بلکه گروه ها وافراد دین- سیاست پناه از آنها سپاه جنگی تهیه کردند.
مسلم بود که آن ظرفیت ها و کارکرد رهبردی رقبا ومخالقان شوروی، اوضاع را در مجموع و وضعیت زنده گی زنان را درافغانستان با مصیبت آمیزی بیشتر مواجه می کند.
در این راستا بود که موجودیت صد ها مدرسه ی دینی در پاکستان، حیثیت دام های شکاری را گرفت. افرادی را با آموزش های ویژه، سنتی وعقب مانده پرورش داد که پیشتر خود و یا فرزندان شان به دلیل همسایه گی با پاکستان، به آن کشور مهاجر شده بودند. همانگونه که تعداد بیشتری از هرات و مناطق مرکزی کشور به سوی ایران رفته بودند.
این پرورشگاه ها با نحله ی دیگری از آموزش های سنتی که طلاب و مولوی ها طی می کردند نیز تفاوت یافت. آنهایی که در گذشته ها حتا با مثنوی معنوی، دیوان حافظ، گلستان و بوستان سعدی و… پرورش می یافتند، در چهری نسل جدید تبارز نیافتند. بلکه اکنون با محدودیت عجیب و آماده شدن برای خودکفاندن پرورش دیدند. چنین پرورشی مصیبت بار، نسلی را پرورش داد که زن را با تفکری ببینند که ابزاری بیش نیست.
عامل لابی ها
اما “آخندزاده” های کنونی که خوی وعادت تعصب و زن ستیزی را از فرهنگ، سنت ها، و افکار مروج ئیرینه و تغییر ندیده می گیرند، به ابعاد درد و رنج دیگری نیز می افزایند. درد و رنج ناشی از پشتیبانی از یک گروه آشکار مجهز و بسیج شده با افکار و کردار تروریستی. پشتیبانی از این فرهنگ زیانبار از سوی درس خوانده گانی که حقوق زنان نیز از سرلوحه های مطالبات شان بود، اما برخلاف بر قدم های تروریسم وجهالتی بوسه می نهند که به خواهران، مادران، زنان ودختر های شان ظلم را روا داری می کند. این بُعد ناشی از علایق داخلی به تنهایی آزاردهنده نیست، بلکه کارکرد عامل بیرونی نیز به دشواری ها می افزاید. کشورهای برای کارکرد تروریستی انسان آزاری – زن آزاری این گروه کمک می رسانند که مدعی انحصاری “دیموکراسی”، “حقوق بشر”، “حقوق زنان” و”مبارزه با تروریسم” هستند.
نتیجه
سخنان شکنجه آمیز و اِعمال محدودیت های جنسیتی علیه دختران و زنان از سوی طالبان، میراث بردار آن پیشینه های تحول ندیده و مزمن می باشند. با این تفاوت زمانی و رویکرد که کنش های طرزی واصلاح طلبان، مدافعان توجه به نیازهای مبرم زنان، در برنامه های اصلاحی- شاه؛ چندی امید تحقق دید، اما با شکستی مواجه شد که پیروزی واکنش میراث داران “آخندزاده” ها را بار آورد.
این است که اگر فرمان هایی را از سوی ملا محمد عمر(نوامبر سال ۱۹۹۶) دیدیم و ملا هبت الله بیست وهشت سال بعد از آن علیه زنان به باز آوری آن پرداخت، متأثر از فرهنگ و سنت موجود، دیرینه و تحول ندیده یی می یابیم که نه تنها این افراد و گروه های شان بلکه توده های وسیع از اشرافیت تا پایین با آن اخته شده اند. باورداشت ها وعاداتی که ویژه ی، آخندزاده مفتی قلات، ملا عبدالله، هبت الله، حبیب الله کلکانی یا با توضیح این جمله که ویژه ی یک قوم ومنطقه نبود و نیست.
هنگامی که نارضایتی به تصمیم ابراز مخالفت علیه نوآوری و برای دفاع از حفظ عادات دیرین رسیده، ناراضی ها عمده ی تکیه ی خویش را برای بسیج مردم هردم آماده ی اطاعت نهاده اند. زیرا مردمی که زنده گی ساده داشتند و دارند و همراه با آن با برداشت های نهایت ساده وسطحی، آنهم با بی سوادی و بی خبری از جهان، به سر برده اند، همواره و با بسیار آسانی از اطاعت هرگونه حاکمیت روی گردان وبه اطاعت مدعیان “نماینده ی خداوند” و “اجرا کننده ی احکام او” گردن نهاده اند. ادامه دارد

                       

منابع و توضیحات

1- مقالات محمود طرزی. گردآورنده داکترعبدالغفور روان فرهادی. به نقل از شمارۀ۷- ۱۵جدی، ۱۲۹۰چاپ دوم. سنبله ی ۱۳۸۷. کابل. وزرات خارجه ج.ا.ا. جملات سراج الاخبار، در آغاز این نوشته از چاپ نخست مقالات (سال ۱۳۵۵ خورشیدی)گرفته شده بود. از آنجایی که چاپ دوم (سال ۱۳۸۷ خورشیدی) بیشتردر دسترس است، برای مراجعه از صفحات چاپ دوم نام برده شد.
2- منبع بالا مقالات ص ۴۰۸
3- منبع بالا ص ۴۰۹
4- طرزی در پاسخ به سخنان قاضی قلات جدی تر می شود. برداشتش این است که قاضی متعصب، بحث و یادکردن از زنان را بی اعتناعی به عورت وناموس میداند ص ۴۱۱- ۴۱۰ دقیق همان برداشت هایی را که گروه طالبان در “فرمان امر بالمعروف ونهی از منکر” با امضأ هبة الله آورده است.
5- مقالات ص ۴۱۴
6- رويداد لويه جرگه دارالسلطنه کابل، ۱۳۰۳ خورشيدی، ص ۳۳۱
7- در حبیب الاسلام، حکومت حبیب الله “خادم…”دوره ی حبیبی یاد شده است. همانگونه که با توجه به نام شخص نخست، دوره ی امانی و یا نادری را داریم. با توجه به نوشته های فحش آمیز و تأثیر نهاده، ممکن است باز آوردن چنین نامی ایجاد تعجب کند. اما دخالت گفتمانی که با فحاشی ها سر سازگاری ندارد، مانع آوردن چنین نامی از سوی نگارنده نمی شود.
8- حبیب الاسلام. شماره ی اول ص ۳ و۴ حوت سال ۱۳۰۷ هـ.ش
9- نصیرمهرین. اندکی از رنج های زنان و دختران در افغانستان. ۱۹۹۹.
10- مجله کابل. شماره ششم. ص ۱۲. سال ۱۳۱۲ هـ.ش.
11- فرمان پادشاهی امیر حبیب الله. ماده ی ۱۹. سال ۱۳۰۷ خورشیدی.
12- گارسیا گابریل مارکز، نویسنده ی کتاب صد سال تنهایی، با نشان دادن داستانی از سنت و تجدد در کولمبیای دو قرن پیش، در واقع سرگذشت در انزوا ماندن مردم را چنان تصویر می کند که می تواند شرح سرگذشت غمین مناطق در انزوا کشیده شده ی افغانستان نیزباشد.

به اشتراک بگذارید

مطالب مرتبط