بامیان

بامیان (‎/ˌbæmiˈɑːn, ˌbɑː-/‎)، (فارسی میانه: بامیکان)[۱] شهری تاریخی در افغانستان است که مرکز ولایت بامیان و ولسوالی بامیان می‌باشد.[۲] این شهر ۳۵ کیلومتر مربع پهناوری و با ارتفاع ۲۵۵۰ متر از سطح دریا، جمعیتی در حدود ۸۸٬۲۷۴ نفر دارد. بامیان در ۲۴۰ کیلومتری غرب پایتخت افغانستان، کابل قرار دارد.[۳] بامیان یکی از میراث‌های تمدنی دنیا است و قبل از تاریخ به عنوان یکی از مکان‌های مهم در آسیای میانه به‌شمار می‌رفته است. بامیان در دوران هخامنشیان یکی از ولایات بنام پارپامیزاد به حساب می‌آمد و در دوره حکومت کوشانیان به عنوان یکی از اساسی‌ترین مراکز گردشگری و عبادی بوداییان و قرار گرفتن در شاهراه ابریشم بیشتر مورد توجه قرار گرفت.

این شهر به عنوان پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک در سال ۲۰۱۵ (میلادی) برگزیده شد.[۴][۵] بت‌های بامیان و محوطه آن که در این شهر قرار دارد در سال ۲۰۰۳ از طرف یونسکو به عنوان میراث جهانی به ثبت رسید.[۶]

نام

بامیان در ادبیات پهلوی (فارسی میانه) بامیکان که معنای درخشان و روشنایی می‌باشد یاد شده است. برخی محققان بر این باورند که حرف «ک» بعدها به «ی» تبدیل شده و برای اولین بار در تاریخ یانج هو تاریخ‌نگار چینی بامیان را به صورت «هانج» یا «هان» بکار برده است و سپس زائر چینی هیوان تسانگ برای اولین بار موقعیت و تاریخ بامیان را ثبت کرده است و پس از وی در ادبیات و مآخذ چین بامیان با نام «فان یانگ» یا «فان یان» خوانده شده است که این نام نزدیک به تلفظ امروزی بام یان «بامیان» است.[۷][۸][۹]

البته جهانگشای جوینی از نام این شهر به‌نام ماوبالیغ یاد می‌کند.

پیشینه

اطلاعات بیشتر: تاریخ افغانستان و محاصره بامیان ۱۲۲۱ (میلادی)

قبل از اسلام

بامیان در سال ۶۰۰ میلادی، پایتخت پادشاهی کوشانی-یفتلی.

بامیان را از قدیمی‌ترین تمدن‌های بشری می‌توان یاد کرد. بامیان در ادبیات پهلوی (فارسی میانه) به نام بامیکان یاد شده است.[۷] بامیان در دوره کوشانیان به عنوان یکی از مراکز دین بودایی یاد می‌شد و سالانه هزاران زائر برای عبادت به این شهر می‌آمدند.[۱۰] بامیان در زمان اوج شکوه جاده ابریشم در سه راهی ایران، هند، چین و آسیایِ میانه قرار داشت و شاخه مهمی از جاده ابریشم در بامیان قرار داشت و از طریق بامیان، کابل، کوتل خیبر به پیشاور و لاهور متصل می‌شد و کالاهای ساخت هند از این طریق به سایر نقاط ارسال می‌شد. روزانه ده‌ها کاروان از شرق و غرب و شمال و جنوب وارد بامیان می‌شدند ویا ازآن خارج می‌گردیدند.[۱۱] بامیان در گذشته مرکز راهبان و روحانیان بودایی بوده. نام بامیان بر گرفته شده از کتاب رامایانا (ramayana) می‌باشد. در اوستا و در زبان پهلوی به شکل بامیکان آمده است.[۱۲] بسیاری از آموزه‌های بوداییان روی دیواره‌های کوه‌های این شهر حک شده است.[۱۳]

این شهر در مسیر جاده ابریشم واقع شده است. بامیان تقاطعی بین شرق و غرب این جاده بود که راه اتصال تجار چینی را از شرق به شرق میانه فراهم می‌آورد. بامیان بخشی از امپراتوری کوشانیان بودایی در قرون اولیه میلادی بود. پس از سقوط امپراتوری کوشانی، بامیان بخشی از قلمرو حکومت خانی کوشانشاه شد که زیر سلطه ساسانیان بود. هون‌ها یا هفتالی‌ها این شهر را در قرن پنجم میلادی فتح و آن را پایتخت خود قرار دادند. از آنجایی که این شهر در گذشته محل زندگی بوداییان بود و غارهای راهبان بودایی در آن قرار داشت و به دلیل اینکه این شهر توسط چنگیزخان تخریب شد به شهر غلغله شهرت یافت.

پس از اسلام

زمان‌های محمود غزنوی بامیان را اداره می‌کرد، هنر و معماری اسلام به نقطه اوج رسیده بود.[۱۴][۱۵] پس غوریان، مقابل شهر غلغله یک قلعه بنا کردند اما مغول‌ها اینجا را ویران کردند.[۱۴][۱۵]سپس امپراتوری تیموری بامیان را فتح کرد و تخت امپراتوری تیموری برای سلطنت افغان قلعه شد.[۱۵][۱۴]

بامیان تا سال ۸۷۰ میلادی پایتخت پادشاهی کوچک کوشانی-هفتالی‌ها ماند، یعنی تا زمانی که توسط صفاریان فتح شد. پس از آن توسط غزنویان در قرن ۱۱ میلادی فتح شد.

ارتش‌های عرب که پرچم اسلام را حمل می‌کردند، از سوی غرب برای شکست ساسانیان در ۶۴۲ پس از میلاد آمدند و پس از آن با اطمینان به سوی شرق رهسپار شدند. در حاشیه غربی منطقه افغانستان شاهزادگان هرات و سیستان حکومت را به اعراب واگذار کردند، اما در شرق، در کوه‌ها و در شهرهایی که فقط شورشی در آن‌ها برگزار شده بود، پس از ترک ارتش اعراب، به عقاید پیشین خود بازگشتند. خشونت و آزمندی اعراب باعث تولید چنین ناآرامی شد، با این حال هنگامی که قدرت پایانی خلافت آشکار شد، حاکمان بومی یک بار دیگر، خود را مستقل کردند. در این میان، صفاریان از سیستان در منطقه افغانستان کمی درخشیدند. بنیانگذار متعصب این سلسله، شاگردی از یک مسگر یعقوب بن لیث صفاری، از پایتخت خود از زرنج در ۸۷۰ میلادی بیرون آمده و با نام اسلام به سوی شهرهای بست، قندهار، غزنی، کابل، بامیان، بلخ و هرات تاخت و تاز کرد.[۱۶]

نانسی هچ داپری، ۱۹۷۱

شهر بامیان کرسیِ ولایت بزرگی به همین نام بود که قسمت خاوری غور را تشکیل می‌داد. اصطخری در قرن چهارم بامیان را به‌اندازهٔ نصف بلخ شمرده گوید بر فراز تپه‌ای جای دارد ولی بارو ندارد، ولایت آن در غایت خرمی است و نهر بزرگی آن را آبیاری می‌کند. مقدسی دربارهٔ آن شهر گوید یکی از بنادر خراسان و از خزائن سند است، سرمای سخت و برف بسیار دارد و از محسناتش آنکه کک و عقرب در آنجا نیست. در آغاز قرن هفتم یاقوت شرح مفصلی دربارهٔ بامیان و بت‌های بزرگ بامیان ذکر نموده گوید آنجا بتخانه‌ایست بسیار بلند بر ستون‌هایی استوار و در آن، شکلِ همهٔ پرندگانی که خداوند آفریده است نقش گردیده و بر سطح کوه دو بت بزرگ از پایین تا قلهٔ کوه کنده شده است که یکی را سرخ بد و دیگری را خنک بد (بودای سرخ و بودای خاکستری) می‌نامند و گویند آنها را در تمام جهان همتایی نیست. قزوینی نیز از خانهٔ زرین بامیان و دو مجسمهٔ بزرگ بودا سخن رانده است. ویرانی بامیان و ولایات آن نتیجهٔ خشم چنگیز است که چون نوادهٔ او موتوکن، پسر جغتای در محاصرهٔ بامیان کشته شد لشکریان مغول فرمان یافتند تا باروی شهر و تمام ابنیهٔ آن را با خاک یکسان نمایند و اجازه ندهند هیچ‌کس در آنجا زیست کند یا بنایی در آنجا ساخته شود. ازآن‌پس نام بامیان به «موبلق» بدل شد که در زبان مغولی به معنی «شهر لعنت شده» است و از آن زمان بامیان به‌صورت بیابانی خشک‌وخالی درآمد.[۱۷]

طالبان در سال ۲۰۰۱ با دینامیت بت‌های بامیان را منفجر کرد.[۱۸][۱۹]

تیموریان

امیر تیمور گورکانی به هدف انتقام از پادشاه غور که ۲۵۰ سرباز جلودار قشون وی را در یک منزلی بیرجند به قتل رسانیده بود، عازم فیروزکوه شده و از طریق قندهار به سوی غور رفت. در این میان راه وی از بامیان می‌گذشت و امیر تیمور در کتاب خاطرات خود موسوم به منم تیمور جهانگشا از بامیان چنین یاد می‌کند:

من به‌عمد آهسته حرکت می‌کردم چون منتظر قشون شیخ‌عمر پسر خود بودم، من وارد کشوری شده‌بودم که هر لحظه انتظار حمله خصم از آن می‌رفت. راهی که من آنرا می‌پیمودم راهی بود که ۳۰۰ سال پیش سلطان محمود غزنوی آنرا به‌قصد تسخیر هندوستان می‌پیمود. پس از طی چند فرسنگ بجایی رسیدم که بلدها می‌گفت موسوم به بامیان و در قدیم از بتخانه‌های بزرگ جهان بوده است لیکن فعلاً آنجا بت‌پرست ندارد. در بامیان دو بت بزرگ از دل‌کوه تراشیده‌اند و اگر کسی قصد تخریب آن کند مدتی طول می‌کشد؛ من نه وقت تخریب بدها را داشته‌ام نه مایل به آن‌کار بودم. من همیشه با مردان جاندار جهان جنگیده‌ام و صدها هزار انسان را به‌خاک انداخته‌ام اما به‌جنگ با اجسام منجمد نرفته‌ام و هیچ قبری را تا هنوز نبش نه نموده‌ام تا جسدش را بسوزانم چون جنگ با اجسام بی‌جان را در شان خود نمی‌دانم و هرگاه بشنوم کسی اینکار را کرده است آنرا دور از مردی می‌دانم. در بامیان سنگتراشی از هنرهای محلی است که از پدران به پسران منتقل می‌گردد و من فکر می‌کنم اجداد آنها بت‌های بزرگ بامیان را تراشیده و سپس هنر خود را به اخلاف خود منتقل کرده‌اند؛ من این را گفتم چون متوجه شدم سنگ‌های حصار بامیان تراشیده و صیقل داده شده است و معمار آن فن جنگی را خوب می‌دانسته است.

به اشتراک بگذارید

مطالب مرتبط